جدول جو
جدول جو

معنی گردن برده - جستجوی لغت در جدول جو

گردن برده
عاصی غیر منقاد مقابل گردن داده
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
فرهنگ لغت هوشیار
گردن برده
((گَ دَ. بُ دِ))
عاصی، غیرمنقاد، مقابل گردن داده
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مطیع منقاد، جمع گردن دادگان مقابل گردن برده: که از گردنکشان کشورستانی بگردن دادگان کشور سپاری. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن داده
تصویر گردن داده
مطیع، منقاد، برای مثال گه از گردنکشان کشور ستانی / به گردن دادگان کشور سپاری (عنصری - ۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن بند
تصویر گردن بند
زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن خرد
تصویر گردن خرد
گردن شکسته (در توهین مخاطب بکار رود)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گردن را بندند، رشته ای مزین بگوهر ها (اصلی یا بدلی) که برای زینت بر گردن آویزند گلوبند عقد سمط
فرهنگ لغت هوشیار
((~. بَ))
پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن بر
تصویر گردن بر
آلتی است که نجاران بوسیله آن چوبها را سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار